Saturday, August 22, 2009

تخصص

لغت امتحان همیشه وقت گیر بوده و خواهد بود.با این جمله خواستم دلیل ننوشتن این چند روز را بیان کرده باشم.ولی‌ دلیل دیگری نیز وجود داشت و آن صحبت با بزرگی‌ در مورد وبلاگ بود.حرف بسیار عمیق و جالبی‌ بهم زد و آن این بود:میدونی‌ تو ایران افرادی که در مورد همه چیز می‌ نویسند و اظهار اطلاعات میکنند را افرادی موفق و با توانایی بالا نام می‌ برند؛ولی‌ در کشورهای اروپا و آمریکا افراد فقط و فقط در حیطه و تخصص خود مطلب مینویسند و فردی که در رشته خود توانای بالاتری داشته باشد بیشتر ارزش خواهد داشت تا کسی‌ که از همه چیز بگوید و بنویسد.این جمله باعث شد که سعی‌ کنم تا جایی که ممکن است از تخصص خودم و روز مره بنویسم و اظهار نظر در مورد سیاست را به سیاسیون واگذار کنم.شاید اگر ما ایرانی‌‌ها سعی‌ کنیم بیشتر و بهتر از تخصص خود استفاده کنیم برای پیشرفت کشورمان مفید تر خواهیم بود.به امید روزی که تخصص در کشور ما حرف اول را بزند تا با استفاده از نیروهای متخصص پیشرفت کشور را سریع تر به پیش ببریم.

Wednesday, August 12, 2009

دریافت وام اشتغال(فریب یا کمک به جوانان)

زمانی‌ که صندوق مهر رضا فراخوان دریافت وام ده میلیون تومانی اشتغال را منتشر کرد و بودجه ای‌ معادل ۷۵۰،۰۰۰ میلیارد تومان را اختصاص داد،دولت فکر نمیکرد متقاضیان سه برابر این بودجه ثبت نام کنند.این تعداد ثبت نام نشان از وضع اقتصادی و پیشرفت هایی است که دولت بارها در رسانه‌ها اعلام کرده و وضعیت را بسیار مطلوب عنوان کرده است؟؟طرح هایی که بدون کارشناسی از چهار سال پیش آغاز شد و فقط برای تبلیغات موثر بود نه برای وضعیت اقتصادی مردم.فرض کنیم این مورد با نظارت کامل و واقعا به قصد خدمت به مردم باشد.آیا میتواند از بیکاری کم کند و باعث اشتغال شود.اگر این پول به دست کسانی‌ که دارای بنگاه‌های کوچک هستند و با این وام بتوانند به پیشرفت تکنولوژی و تولید بیشتر کمک کنند میتواند به اشتغال و توسعه اقتصادی کمکی‌ کرده باشد.ولی‌ وقتی‌ نظارتی نیست و بنگاه‌های کوچک این وام را برای فرار از بدهی‌های قبلی‌ و هزینه‌های جاری استفاده میکنند باعث میشود نقدینگی در کشور بالا رود و متعاقب آن تورم نیز بالا خواهد رفت.پس ما باید به فکر طرحهای عملیاتی‌ و نه فقط زود بازده و دل‌ خوش کن مردم باشیم.ما از این پول به دست آمده از نفت،باید به طرحهای بزرگ و زیر ساختی اختصاص بدهیم و اگر دولت از سه سال پیش کار عملیاتی‌ و طرح‌های بزرگ را در دستور کار خود قرار داده بود الان می‌توانست با داشتن کارخانه‌های بزرگ مشکل بیکاری را کسر کرده و با تولیدات به دست آمده بازار اجناس را تحت کنترل داشته باشد.ولی‌ متاسفانه دولت با این برنامه ریزی‌ها فقط به حجم پول اضافه کرده و این افزایش حجم پول باعث افزایش تورم خواهد شد.من واقعا نمی‌‌توانم چشم اندازی از چهار سال آینده داشته باشم و اگر چهار سال گذشته را دولت با تورمی بالای ۲۰% گذراند به دلیل کارهای عملیاتی‌ و زیرساخت هایی بود که دولتهای گذشته برای این دولت به ارمغان آورده بودند.ولی‌ پیش بینی‌ اقتصاد،بیکاری،تورم ایران در سالهای آتی برای بهترین کارشناسان اقتصادی نیز دشوار شده است و همگی‌ از این موقعیت اعلام خطر میکنند.

Sunday, August 9, 2009

هاشمی‌ سیاست مداری مرموز و باهوش

شاید بسیاری از مردم ایران و شاید سیاست مداران کشور‌های دیگر هاشمی‌ را به عنوان یکی‌ از ستون‌های نظام جمهوری اسلامی بدانند که همیشه خود را فرا جناحی،به فکر کشور و نظام آن معرفی‌ کرده است.طلبه ای‌ خوش فکر که از همان دوران جوانی به جز سیاست به فکر کارهای اقتصادی و تجارت بود، قبل از انقلاب مبارزات سیاسی خود را شروع کرد و بعد انقلاب نیز بر مسند‌های قدرت و حکومت نشست و با توجه به مقام هایی که داشت توانست فکرها و توانایی‌های اقتصادی خود را به کار ببرد و اندوخته ای‌ قبل توجه برای خود و خانواده خود ایجاد کند.من هم بر این عقیده هستم که هاشمی‌ با توجه به مقام هایی که داشت توانست به ثروتی قابل توجه برسد ولی‌ به هیچ عنوان نمی‌‌توانم قبول کنم که دزدی کرده است،بلکه فقط توانسته از مقام خود استفاده کند.البته شاید این کار هم خلاف و غیر قبل بخشش باشد ولی‌ روال همهٔ سیاست مداران در اغلب کشور‌های دنیا می‌باشد.چهار سال پیش آقای ا.ن از این نقطه ضعف استفاده کرد و با تاختن به هاشمی‌ توانست رای بسیاری از مردم که فکر میکنند هاشمی‌ دزدی کرده است را جذب کند.ولی‌ هاشمی‌ باهوش فقط سکوت کرد و به خدا پناه برد.چهار سال صبر و تحمل کرد و فقط افرادی سیاست مدار و باهوش مثل هاشمی‌ میتوانند تحمل بسیاری داشته باشند.در انتخابات گذشته و در مناظره‌ها نیز باز ا.ن از همان حربه استفاده کرد ولی‌ این بر مردم آگاه تر شده بودند و تصمیم به رای به فردی به جز ا.ن را گرفته بودند.هر چند با کود تا،احمدی نژاد توانست بر مسند قدرت بنشیند‌ ولی‌ حوادث بعد از انتخابات باعث شد یک بار دیگر هاشمی ثابت کند که سیاست مداری باهوش و ذکاوت بالا است.قبل از انتخابات با نوشتن نامهٔ تاریخی‌ به رهبری و سکوت دو هفته ای‌ بعد از انتخابات،و اینکه مطمئن شود این مردم واقعا حقشان را میخواهند،در نماز جمعه توانست با ادبیاتی قوی از مردم دفاع کند و با توجه به شرایط سختی که در پیش دارد در مراسم تحلیف و تنفیذ شرکت نکند.شاید شرکت نکردن در مراسم تنفیذ و تحلیف رابه دلیل ادبیاتی که ا.ن در مورد هاشمی‌ به کار برد بدانیم ولی‌ من بر این عقیده هستم اگر مردم در راهپیمای‌ها و نماز جمعه شرکت میلیونی نداشتند هاشمی‌ به این مراسم میرفت.هوش هاشمی‌ است که حالا پشت مردم ایستاده است و شاید با تکیه به مردم آینده سیاسی خود را تضمین و بتواند خود را سیاست مداری مردمی در تاریخ ثبت کند.

Saturday, August 8, 2009

حکایتی از اوضاع و احوال ایران


می گویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود.. از خود می پرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر می فهمند حکومت کنم؟
یکی از مشاوران می گوید: «کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند». اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ می دهد: «نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آن ها را که نمی فهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آن ها که می فهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمین های دیگر کوچ می کنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد...».

Friday, August 7, 2009

درد و دلی‌ با آقای موسوی

یار مورد اعتماد امام بعد از بیست سال دوری و عذلت نشینی پا به عرصهٔ سخت و پر از التهابی گذاشت که شاید خودش و هیچ کارشناسی، امروز ایران را پیش بینی‌ نمی‌‌کرد.روزی که آقای موسوی اعلام کاندید شدن کرد همه عصبانی‌ و احساسی‌ شدند،حتی ابطحی عزیز و یکی‌ از برجسته‌ترین و شناخته شده‌ترین افراد،یکی‌ از دلایل حمایت نکردن از آقای موسوی را اعلام کاندیداتوری بعد از محمد خاتمی و انصراف خاتمی اعلام کرد.بعد از وقایع انتخابات همهٔ دوستان بر این باور بودند که شاید اگر محمد خاتمی بود و تحت فشار قرار می‌‌گرفت نتیجه انتخابات را می‌‌پذیرفت و جمهوریت نظام بدون خون ریزی و هزینه‌های بسیار،نابود شده بود.من هم این نکته را قبول دارم که آقای موسوی خیلی‌ شجاعانه ایستاده گی کرد و مصلحت نظام را بر گرفتن حق مردم و رای مردم مقدم نشمرد.ولی‌ انتقادی که می‌خواهم به آقای موسوی داشته باشم این است که اگر هفته اول بعد از انتخابات بیشتر مردم را همراهی کرده بود شاید،و شاید امروز جنبش سبز خیلی‌ بهتر و پر رنگ تر بود.شاید شما در خانه محصور بوده اید ولی‌ اگر شما میتوانستید و بیشتر به میان مردم نیامدید اشتباه کردید.آقای موسوی شما باید خیلی‌ سریع و به مانند یک رهبر اطلاع رسانی میکردید و قرار راهپیمای‌ها و تجمعات را هر چه بیشتر میدادید.مگر دوشنبه خونین که شما اعلام کردید و خودتان هم به میان مردم امدید،حضورمیلیونی مردم را ندیدید؟چرا ادامه ندادید؟مگر هفتم تیر که شما حضور خودتان اعلام کردید مردم به استقبال شما نیامدند؟هر چند که خودتان نتوانستید و یا نگذاشتند که به محل مسجد بیایید.نتیجه اعلام رسمی‌ نکردن و عدم حضور شما باعث شد که هر روز از گوشه ای‌ از دنیا و یا هر شخصی‌ اعلام راهپیمایی و تجمع میکرد که رفته رفته از میزان مشارکت مردم کاسته شد و دولت کود تا چی‌ توانست مراسم تحلیف حتی با آمدن ا.ن با بالگرد را بگذراند.مگر به جز این بود که شما را هم دستگیر می‌‌کردند،مطمئن هستم که شما خونتان را رنگین تر از شهدای جنبش سبز و یا زندانیان در بند نمی‌‌دانید.شما به عنوان رهبر این جنبش باید خیلی‌ بیشتر بیانیه میدادید که دیگران نخواهند جور شما را بکشند و هر روز بیانیه بدهند و مسیر جنبش را به بیراهه ببرند.خودتان نسبت به شعاری که طرفدارانتان میدادند انتقاد کردید و این به نظر من ضعف شما بود که شعارها عوض شد.شاید من هم موافق آن شعار باشم ولی‌ در این موقعیت فقط و فقط شما باید حرف میزدید و مردم گوش میکردند نه اینکه مردم بگویند و شما انتقاد کنید.
این مثل را همه میدانیم که ماهی‌ را هر وقت از آب بگیریم تازه است پس به فکر آینده باشید.بیشتر به میان مردم بیایید و بیشتر بیانیه بدهید،شما نباید بگذارید این جنبش که زحمات چندین ساله اصلاحات و مردم آزادی خواه ایران است شکست را آرام آرام بپذیرد.به شهرهای دیگر بروید و مانند زمان انتخابات با مردم حرف بزنید که با این کار بر دل‌ آنها و کسانی‌ که عزیزا نشان را از دست داده اند مرهم می‌گذارید و جنبش سبز را همیشه زنده نگاه می‌‌دارید.
یا حق و به امید پیروزی جنبش سبز و آزادی خواهی‌

Thursday, August 6, 2009

دستگیری موسوی،خاتمی،کروبی

مراسم تحلیف و تنفیذ دولت کود تا چی‌ برگزار شد و مردمی بسیاری دستگیر و به زندان رفتند. ا.ن بیچاره هم از ترس با بالگرد به مجلس آمد که تخم مرغ یا گوجه گندیده نخورد.ولی‌ همهٔ حرکات دولت نشانهٔ ترس از مردم است و ما باید از این موقعیت، بسیار خوب استفاده کنیم.تنها خوشحالی‌ من این است که مردم واقعا متحد شده اند، پدرومادرم این همبستگی‌ را همانند سال ۵۶ و ۵۷ می‌دانند.ولی‌ با این همه ترس و وحشتی که به جان دولت افتاده است و به خاطر اینکه کود تای خود را به پایان برسانند احتمال دستگیری خاتمی،موسوی،کروبی نیز میرود.شاید آنها فکر کنند پایان کودتای آنها دستگیری بزرگان اصلاحات باشد.همهٔ ما میدانیم که این دولت همهٔ عملیات را یک شبه تصمیم می‌گیرد و هیچ کدام از رفتارهایش منطق خاص به دنبال ندارد،ولی‌ ما باید هشیار باشیم و از الان برای روزی که این دستگیری اتفاق بیفتد برنامه ریزی کنیم.اطلاع رسانی کنیم که اگر این اتفاق افتاد کدام مناطق شهر تهران و کلا کدام مناطق دیگر شهرها باید تجمع کنیم.با این کار و با این اعلامیه هم دولت جرات به دستگیری نمیکند و اینکه همه میدانیم پس از این دستگیری باید به کجاها برویم،زمان در آن روز بسیار کم است و ما باید از الان شرایط آن روز را درک کرده باشیم که در شک نرویم.شاید ایده‌های جدید و بهتری از الان بتوانیم فکر کنیم که شرایط آن روز به فکرمان هم خطور نخواهد کرد.از پیر و جوان بخواهیم که اگر این اتفاق افتاد و مردم هیچ تحرک جدی نکردند سالهای زیادی باید بگذرد تا افرادی مثل خاتمی،موسوی،کروبی بیایند و همبستگی‌ عمومی به وجود آید.همین راهپیمایی‌های آرام و سکوت میتواند دولت را فلج کند و رهبری موسوی و دیگران میتواند چراغ نیمه سوز را هر چند ضعیف روشن نگه دارد.

Wednesday, August 5, 2009

ا.ن به این ده دلیل رئیس جمهور من نیست؟

امروز و در مراسم تحلیف برای چندمین بار ا.ن خود را رئیس جمهور همه خواند و افتخار خدمت به همهٔ مردم را از آن‌ خود دانست.هر وقت این جمله به گوشم می‌رسد حالم بد می‌‌شود و میخواهم فریاد بزنم که من رئیس جمهوری به نام ا.ن ندارم.اگر چهار سال گذشته را تحمل کردم و همه جا سر شکسته و سر خرده شدم به دلیل اشتباهی‌ بود که مردم چهار سال پیش انجام دادند.ولی‌ امروز با افتخار اعلام می‌کنم که رئیس جمهورمن آقای موسوی است نه کسی‌ دیگر.
۱)کسی‌ که با کودتا بر سر قدرت بنشیند‌ فقط نماینده کودتا چی‌ هاست نه مردم.
۲)من همان خس و خاشاکم که احتیاج به رئیس جمهور ندارد.
۳)کسی‌ که مردم را به گلوله بست و جوانان هم وطن من را کشته است.
۴)من همان ندا،سهراب و چندین کشته شده گانی هستم که فقط جسمم در دنیاست.
۵)دروغ گو و حقه بازی که حرفهای خودش را نقض می‌کند.
۶)کسی‌ که آبرو و تمدن کشور عزیزم ایران را به سخره گرفته و قصد نابودی آن‌ را دارد.
۷)کسی‌ که با باج به بیگانه گان دادن و حق مردم کشور عزیزم ایران را به آنها بخشیدن،قصد مشروعیت خریدن را دارد.
۸)کسی‌ که برای فقرای دیگر کشورها میلیارد‌ها دلار میفرستد در حالی‌ که میلیون ها هموطن شب گرسنه میخوابند و هزاران جوان بیکار هستند.
۹)کسی‌ که با سؤ مدیریت و انتخاب بستگانش و نه با شایسته سالاری باعث ورشکستگی کارخانه‌های بزرگ و صنایع عظیم کشور شده است.
۱۰)کسی‌ که به طور کلی تحمل مخالف و منقّد را ندارد حتی اگر از بستگان،نزدیکان،همفکران و دوستان قدیمی‌‌اش باشد.

Tuesday, August 4, 2009

کسی‌ میتواند سوالات من را جواب بدهد؟؟؟؟؟؟؟


این جمله برای همه آشناست *سیاست پدر و مادر ندارد*
شاید برجسته‌ترین سیاست مدران و کارشناسان مسائل سیاسی نتوانند در مورد ایران و شرایط امروز آن اظهار نظر کنند.این همه پشتیبانی‌ به چه دلیل منطقی‌ میتواند باشد. واقعا چرا رهبر ایران از ا.ن دفاع می‌کند و او را شجاع می‌‌خواند،واقعا بحث حذف هاشمی‌ از نظام صحت دارد؟مگر هاشمی‌ چه خلافی مرتکب شده است که باید حذف شود؟واقعا این اختلاف بین رهبر و ا.ن به وجود آمده است و یا برنامه ای‌ است تا ذهن اعتراض کننده گان را مشغول کنند.ولی‌ چرا مانند چهار سال پیش ا.ن این بار دست رهبر را نمی‌‌بوسد و رهبر هم آن را در آغوش نمیگیرد و مانند پدر بزرگ آن را ببوسد.بحث دستگیری موسوی و خاتمی و کروبی چقدر به واقعیت نزدیک است و آیا حکومت حاضر است هزینه سنگین آن را بپردازد.این همه کشتار جوانان هموطن فقط برای به دست آوردن چهار سال ریاست جمهوری است یا برای مادام العمر کردن ریاست جمهوری؟آیا بحث رقابت بین پسر و پدر برای رهبری وجود دارد و یا جوانی عشق رهبری در سر می‌‌پروراند.نقش مصباح ها،اسلام،کشور ایران و تمدن ایران کجای این بازی سیاسی قرار می‌گیرد؟ما که سهم پنجاه درصدی دریای خزر را به یازده درصد کاهش دادیم پس چرا روسیه هنوز دست از سر ایران بر نمی‌‌دارد؟مگر سران کشور انگلستان چه عملی‌ انجام داده اند که حکومت ایران همه نوع اتهامی را به آنها میزند و انقلاب مخملی را از این کشور میداند؟ابطحی همان یار تپل مپل خاتمی با آن همه کسری وزن چرا اینگونه تغییر موضع داده است؟نکند با کسری وزنش فکر و عقلش را هم کسر کردند؟به چه نحوی و چگونه؟پس چرا حجاریان که توان حرف زدن را هم ندارد،اعتراف به انقلاب مخملی نمی‌‌کند.چرا در جلسه دادگاه همه سرها به زیر بود و وقتی‌ چهره ابطحی،عطریان فر،فراهانی،نبوی و دیگران را دیدیم همگی‌ بی‌ اختیار گریه کردیم؟خدایا فقط باید به تو پناه آورد و از تو طلب رسوایی حاکمان جور و ظلم را بکنیم که تو قادری و توانا.
به جاست که داستانی از منوچهر احترامی را نقل کنم:

استاد منوچهر احترامي داستان نويس كودكان و نوجوانان بود كه در اسفند 87 ديده از جهان فروبست
متن زير داستان كوتاهي از اوست.

مارها قورباغه ها را مي خوردند و قورباغه ها غمگين بودند
قورباغه ها به لك لك ها شكايت كردند
لك لك ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند
لك لك ها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغه ها
قورباغه ها دچار اختلاف ديدگاه شدند
عده اي از آنها با لك لك ها كنار آمدند و عده اي ديگر خواهان باز گشت مارها شدند
مارها باز گشتند و همپاي لك لك ها شروع به خوردن قورباغه ها كردند
حالا ديگر قورباغه ها متقاعد شده اند كه براي خورده شدن به دنيا مي آيند
تنها يك مشكل براي آنها حل نشده باقي مانده است
اينكه نمي دانند توسط دوستانشان خورده مي شوند يا دشمنانشان!

Monday, August 3, 2009

حکم مرگ جمهوریت امضا شد

همیشه و برای تمام تصمیمات بزرگ به کار پلکانی و کم هزینه اعتقاد دارم و همیشه با این روش موفق بوده ام.بعد از بحران انتخابات و کشته شدن هم وطنان عزیزم درخواست از رهبری و از هم وطنان گرامی‌ را داشتم.ولی‌ امروز با تنفیذ حکم ا.ن باید یک پله به بالاتر برویم و امروز فریاد بلند کنیم که ما زنده و بیدار هستیم .اگر آقای ابطحی و دیگران هم که روزی وبلاگ و منش ایشان که ما را راهنمایئ میکرد،امروز از حرفهای خود در شرایط فجیع زندان به گونه ای‌ دیگر بیان می‌کند باید ثابت کنیم خود برای خود تصمیم میگیریم نه دیگران.اگر امروز صدای ما به نتیجه نرسد اصلاحات و دمکراسی در ایران صد سال عقب خواهد افتاد و جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی تبدیل خواهد شد.ما از امروز حق داریم که به رهبر و نظام برخاسته از آن هجوم ببریم و بگوئیم که اگر مردم کشور متحد شوند پیروزی با ما و شکست با کود تاچی هاست.ما رهبری که فقط به فکر قدرت خود باشد را نمیپذیریم و آن رهبر برای ما ارزشی ندارد و باید از آن عبور کنیم.فرقی‌ نخواهد کرد،اگر آقای موسوی نیز به عنوان رهبر جنبش سبز به حرف اغلب مردم گوش نکند نمی‌تواند خود را رهبر بداند.رهبر سمبلی‌ است از خواست مردم و باید به حرف اکثریت گوش کند.مگر ما از حضرت علی‌ بالاتر هستیم که سالهای زیادی را خانه نشین شد چون مردم او را نمی‌‌خواستند،کسی‌ که برگزیده پیامبر بود و حق ولایت داشت.همگی‌ میدانیم که حکومت از وحدت مردم ترسیده و پخش شوی آقای ابطحی و دیگر دوستان در جهت تفرقه بین ما مردم است.پخش مستقیم نکردن مراسم تنفیذ نشان خوبی‌ از ترس حکومت است.اگر به حرفها و ریخته شدن خون‌های ریخته شده اعتقاد داریم با هم متحد باشیم و از تفرقه حکومت ضربه نخوریم.کاری کنیم که ۳۰ سال آینده شرمنده نسل بعدی نباشیم همان جوری که پدران ما امروز شرمنده نسل ما هستند.

Sunday, August 2, 2009

درخواست از هموطنان

جمعه و قبل از تشکیل دادگاه،نوشته ای‌ نوشتم با عنوان درخواست از رهبری که با عکس العمل‌های متفاوتی برخورد کردم.ولی‌ امروز و بعد از گذشت اولین دادگاه آقای ابطحی،عطریان فر، نبوی و دیگر دوستان که همگی‌ این جمله را بسیار مشهود تکرار کردند:"تقلبی نبوده است".حتی آقای ابطحی جمله رهبری را تکرار کرد با این عنوان که تقلب به میزان خیلی‌ کم شاید وجود داشته باشد ولی‌ یازده ملیون ممکن نیست.دوستان گرامی‌ که پای صندوق‌ها رفتید ،حتما به نظام ایران اعتقاد داشتید که به اصلاح طلبها رای دادید.حتما فکر میکردید که می‌توان با اصلاحات به پیشرفت کشور کمک کرد.باید قبول کنیم اگر بر این نکته اصرار کنیم که تقلب شده شاید به نتیجه نرسیم چون رهبری گفتند که تقلبی در کار نبوده است.ما امروز باید شرایط را درک کنیم و از رهبری که کلید حل این مشکل است بخواهیم عدم کفایت آقای احمدی نژاد را امضا کنند نه حکم تنفیذ آیشان را.شاید همهٔ ما و حتی آقای ابطحی و دیگران نیز عقیده داشته باشند که تقلب شده باشد ولی‌ امروز ما باید به دنبال حل مسئله باشیم،از چه راهی‌ مهم نیست!ما امروز باید خواهان برکناری آقای ا.ن باشیم و اگر موفق بشویم به نتیجه دلخواهمان رسیده ایم.ا.ن هم به اندازه کافی‌ عدم کفایت دارد که خود اصولگرا‌ها هم به ما در جهت وصول این نتیجه بپیوندند.بیاید به منافع کشور هم توجه کنیم.واقعا اگر این روند ادامه پیدا کند و هر روز به خیابان‌ها بیایم معلوم نیست فردا جنازه کدام جوانی تحویل خانواده اش میشود.اگر ما با درخواست از رهبری،به نتیجه برسیم بزرگترین پیروزی را کسب کرده ایم و به دنیا نشان داده ایم که در کشورمان جمهوری حاکم است.اگر به نتیجه نرسیدیم باید به فکر آینده و حل مساله به طرق دیگر باشیم.

Friday, July 31, 2009

درخواست از رهبری

خیلی‌ خوشحال شدم وقتی‌ خبر دیدار آقای ابطحی را با خانواده اش را خواندم و این که از سلامتی‌ او خبر دادند و فقط کاهش وزن آن.البته کاهش وزن یار همیشگی‌ خاتمی برای سلامتی‌ او مفید هم هست...اما نکته ای‌ که به ذهن من میرسه اینه که در راهپیمای‌هایمان از مقام رهبری درخواست برکناری ا.ن را و انتخابات مجدد و آزاد را داشته باشیم. بخواهیم حکم تنفیذ آقای ا.ن را امضا نکنند,همگی‌ به وب سایت رهبری بریم و کامنت بگذریم.یادمان باشد که ما رای دادیم که تغییر ایجاد کنیم نه انقلاب.ما امروز فقط رای مان را میخواهیم و من با کسانی‌ که بیشتر از پس گرفتن رای شعار میدهند مخالفم.ما باید دولت ا.ن را نابود کنیم و عواملی را که باعث ریخته شدن این همه خون شدند را محاکمه کنیم.شاید این کوتاه‌ترین و کم هزینه‌ترین راهی‌ باشه که به ذهن من میرسه.درخواست از رهبری......
به امید پیروزی جنبش سبز و ایرانی‌ آزاد و سر افراز

مسیر جنبش سبز

دیروز اصفهان یعنی‌ همان زادگاه من بعد از تهران پر جمعیت ترین شهر ایران بوده است.همیشه وقتی‌ از تهران خبر میرسید فقط شهر تهران بوده که شلوغ بوده در پشت احساس غرورم خجالت همراه با شرم بود.ولی‌ دیروز به خودم بالیدم که همهٔ شهرهای ایران به پا خواستند و این یعنی‌ فراگیر شدن جنبش سبز و پیروزی اولیه.من مطمئن هستم که اگر این روند ادامه پیدا کند و رئس جمهور موسوی هم مردم را همراهی کند جنبش سبز پیروز است.فقط امیدوارم که هزینه‌های انسانی‌ و معنوی بیشتری برای این پیروزی نپردازیم.به امید ایرانی‌ آزاد و سر افراز

Monday, July 27, 2009

تغییرات کابینه

ریس جمهور ایران به مانند دانش آموزی است که سر جلسه امتحان نشسته و به طور مداوم سوال را میخواند و مطالب جدیدی به ذهنش می‌رسد و می‌خواهد نوشته اش را پاک کند و چون با خودکار پر رنگ نوشته،نمی‌تواند به راحتی‌ نوشته قبلیش را پاک کند.پس مجبور میشود که برگه را پاره کند و دور بیندازد.در این ۴ سال ا.ن بارها برگه‌های پاره را نابود کرده ولی‌ نمیداند که معلم او مردمی هستند که خیلی‌ خوب شاگردشان را بعد از ۴ سال شناخته اند و می‌دانند که این دانش آموز از اول هم مردود شده بود و نباید اول این دوره به این کلاس وارد می‌‌شده است.ولی‌ خوب بعضی‌ وقت‌ها داشتن یک حمایت کننده دانش آموز را عقب میاندازد و باعث سر خوردگی میشود.تا جایی که برای ثابت کردن خود حاضر به دروغ،تقلب،افترا و خود بزرگ بینی‌ می‌کند.

Friday, July 24, 2009

سرمایه‌ گذاری مستقیم خارجی‌ FDI

FDIنوعی سرمایه‌ گذاری خاص است که یک کمپانی از یک کشور برای سرمایه‌ گذاری فیزیکی‌ در ساختن یک کارخانه در کشور دیگر اقدام می‌کند.دلایل متفاوتی برای این سرمایه‌ گذاری می‌توان ارائه کرد ولی‌ پیشنهاد دهنده گان این نوع از سرمایه‌ گذاری،نیروی کار ارزان،نزدیک بودن به منابع مورد نیاز برای تولید محصول،نزدیک بودن به مصرف کننده،استفاده از زمینهای بیشتر را از دلیل اصلی‌ بیان نمودند.همچنین با این روش به جهانی‌ شدن اقتصاد می‌توان کمک کرد.کشور‌های زیادی در جهان با این روش توانستند اقتصاد خود را رونق ببخشند و کمپانی‌های بسیاری با این روش توانستند سود خود را افزایش دهند.مثلا کمپانی تویوتا با استفاده از این روش توانست کارخانه هایی در آمریکا احداث کند و با این روش در بسیاری از هزینه‌های خود صرفه جویی کند.چون بازار خوبی‌ در آمریکا برای این محصول پیدا شده بود.و یا کشوری مانند چین و هند با داشتن نیروی کار ارزان توانستند بسیاری از کمپانی‌ها را به کشورشان برای ساخت کارخانه ترغیب کند.با این کار کمپانیها صرفه جوی اقتصادی در هزینه‌های تولید کردند و کشوری مانند چین نیز رشد اقتصاد خود را با سرعتی زیاد ارتقا بخشید.بزرگترین جریان سرمایه‌ گذاری اقتصادی بین صنعتی کردن کشورها(آمریکای شمالی،شمال غرب اروپا و ژاپن) از این روش بوده است.
ولی‌ چرا کشوری مانند ایران نتوانسته از این روش استفاده کند.ما میدانیم که در ایران هم نیروی کار ارزان وجود دارد هم منابع زیادی برای تولید.این نوع از سرمایه‌ گذاری احتیاج به ضمانت برای سرمایه‌ گذار وجود دارد تا بتواند با خیالی آسوده میلیاردها دلار پول به کشور دیگر بیاورد و سرمایه‌ گذاری کند.کشوری که دستخوش تغیرات بسیار و مشکلات سیاسی با دیگر کشورها می‌باشد نمیتواند محیط امنی‌ برای سرمایه‌ گذاری خارجیان باشد،پس اقتصاد وابسته به سیاست می‌باشد و تا وقتی‌ که مشکلاتمان را با دیگر کشورهای قدرتمند حل نکنیم نمی‌توان انتظار اقتصادی قوی را داشته باشیم.

Wednesday, July 22, 2009

بررسي ابعاد خيانت در خانواده /تغيير الگوي زندگي و تعهدات آن

خيانت. نه، به هيچ وجه قصد نداريم شما را به ياد همه سوءظن هايي كه ممكن است در زندگي مشترك نسبت به همسرتان داشته يا داريد، بيندازيم. اگر يك روز شوهرتان موقع رفتن به محل كار، بهترين لباس هايش را مي پوشد و خوشبوترين عطر موجود را استفاده مي كند، اگر خانم خانه با گوشي تلفن، آرام صحبت مي كند...، شما حق نداريد به بدترين حالت ممكن، يعني «خيانت» فكر كنيد، چون همه اينها بخشي از جريانات طبيعي زندگي است كه ترديدهاي شما تنها باعث مي شود همسرتان را هيچ وقت نبخشيد و براي انتقام از او دست به هر عمل غيرمنطقي بزنيد. اگر مثل روزهاي اول زندگي وقت بيشتري را به او اختصاص دهيد، متوجه خواهيد شد كه حرف هاي زيادي براي گفتن داريد كه مدت هاست موقعيتي براي مطرح كردن شان فراهم نشده بود. آن وقت مي فهميد كه اگر آن روز شوهرتان شيك تر از هميشه سر كار رفت به اين خاطر بود كه يك موقعيت شغلي بهتر قرار بود به او پيشنهاد شود يا اگر خانم خانه در حضور شما به آرامي با تلفن صحبت مي كرد، به اين دليل بود كه نمي خواست مزاحم استراحت شما شود.خيانت، حق داريد از اين واژه بترسيد اما بيشتر از آن از همه سوءظن هايي كه ممكن است به شما خيانت كنند، بترسيد، خيانت در عالم خيال بارها و بارها حكايت بدبيني و شكاك بودن زنان و مردان به همديگر را خوانده و شنيده ايم و حتي در اطرافيان خود نيز شاهد چنين بدبيني هايي بوده ايم. شنيده ايم از مرداني كه سراسيمه از محل كار خود به خانه آمده اند تا بتوانند زنان خود را كنترل كنند. از مرداني شنيده ايم كه موقع خارج شدن از خانه علامتي پشت در مي گذارند تا موقع باز شدن در - در غياب آنها - متوجه رفت و آمدهاي مشكوك شوند يا زناني كه كوچك ترين تغيير در رفتار، پوشاك و قيافه شوهرشان برايشان معني دار است. آنها همواره در پي كشف يك توطئه و خيانت هستند و با هيچ منطقي نمي توان باورهاي اين افراد را تغيير داد. چنين بيماراني طعم امنيت و اطمينان را تجربه نمي كنند و همواره با اضطراب و ناكامي و نارضايتي از تمام وضعيت هاي زندگي شان به سر مي برند و با ازدواج مشكل شان حادتر و آزاردهنده تر مي شود و به خودآزاري و همسر آزاري مي پردازند. اين رفتارهاي بيمارگونه كه بدون درمان و تشخيص هستند، به خشونت منجر مي شوند و خانواده ها، رعايت و مداراي بيشتر با همسر را توصيه مي كنند. اين بيماران تظاهرات بيماري را در قالب الگوهاي جامعه پسند نشان مي دهند. يعني بدبيني بيش از پيش خود را با غيرت، عشق و نگراني از خانواده توجيه مي كنند و گاهي به خاطر همين كنترل مورد تشويق و تاييد قرار مي گيرند. اما «حسادت جنسي» در واقع نوعي از تظاهرات «پارانوئيدي» است كه مشخصه اصلي آن باور به خيانت شريك زندگي است و ممكن است با باورهاي غيرعادي ديگر همراه باشد. خلق شخص به صورت درماندگي، نگراني و تحريك پذيري و خشم است. اين افراد با جست وجوي دفتر خاطرات و نامه ها، تلفن ها و بررسي لباس هاي همسران شان سعي مي كنند نشانه هايي براي خيانت همسر خود پيدا كنند. همسران شان را تعقيب يا بي مورد سوال پيچ مي كنند. اين بيماران مي گويند صدايي از درون، آنان را از فريب خوردن و از باور اعتماد به همسر بازمي دارد و مدام تذكر مي دهد كه مبادا محبت را كه فريبي بيش نيست، باور كنند. خيانت در عالم واقع اما همه آنچه گفته شد به اين معنا نيست كه خيانت در زندگي مشترك تنها در عالم توهمات بيماران «پارانوئيدي» رخ مي دهد و هيچ مرد يا زني را در واقعيت نمي توان پيدا كرد كه به همسر خود خيانت كند. با توجه به ساختار فرهنگي جامعه ايراني و بنابر تجربيات تاريخي خيانت اغلب موضوعي مردانه تلقي مي شود اما طي سال هاي اخير شواهد موجود نشان مي دهد آمار زنان نيز در اين مقوله رو به افزايش نهاده، اگرچه هنوز در مقايسه با آمار خيانت مردان كمتر است. فرهاد عبادي، مشاور خانواده و روانشناس، درباره دلايل خيانت همسران به يكديگر مي گويد: «اگر بخواهيم به صورت موردي به اين موضوع بپردازيم شايد به جرات بتوان گفت به تعداد موارد موجود علت براي خيانت وجود دارد اما اگر بخواهيم تمامي آنها را در يك دسته بندي كلي جاي دهيم، عدم ارضاي نيازهاي جنسي در نهاد خانواده، تنوع طلبي، عدم جذابيت همسر، ضعف اعتقادات مذهبي و پايبند نبودن به سنت ها، مشكل جسمي يا شخصيتي و رواني يكي از زوجين و ازدواج اجباري و انتقام جويي از جمله آنهاست.»
عبادي در ادامه مي افزايد: «البته اين دلايل در دو گروه جنسيتي تا حد زيادي متفاوت است. مردان معمولاً به دو دليل تنوع طلبي و مسائل جنسي و زنان در بيشتر موارد به خاطر مشكلات مالي، مسائل عاطفي يا انتقام جويي دست به اين كار مي زنند. با توجه به اين واقعيت ها اگر زن و مرد شناخت كاملي از همسر خود و نيازهاي او داشته باشند و در چارچوب خانواده به آن توجه كنند از بسياري از اتفاقات مي توان پيشگيري كرد.» شهلاعباسي، مددكار اجتماعي، نيز با تاكيد بر اينكه تعداد پرونده هاي خيانت در سطح كلانتري ها، دادسراها و دادگاه ها در مقايسه با سال هاي پيش افزايش يافته، مي افزايد: «از جمله تفاوت هاي موجود در خيانت مردان و زنان اين است كه خيانت مردان بيشتر قابل پذيرش است، به همين دليل است كه بسياري از زنان پس از اطلاع از خيانت همسرشان با وجودي كه ممكن است هيچ گاه اين واقعيت تلخ را فراموش نكنند و هميشه به همسرشان به چشم يك خائن نگاه كنند، بنا به دلايلي چون وابستگي هاي اقتصادي، يا به خاطر فرزندان شان به زندگي مشترك ادامه مي دهند و جالب است كه به آنها توصيه مي شود از هر نظر بيش از گذشته به همسرشان محبت كنند تا زندگي شان را از دست ندهند،» وي در مورد ديدگاه موجود درباره خيانت زنان توضيح مي دهد: «مبحث زنان در اين باره كاملاً متفاوت است، در بيشتر موارد كمترين واكنش هنگام سوءظن به زن طلاق است كه وجود همين زنان مطلقه كه معمولاً از هيچ منبعي حمايت نمي شوند باعث مي شود تبعات اجتماعي آن به صورت خيانت همسران در خانواده هاي ديگر خود را نشان دهد.» عباسي درباره ديگر تبعات خيانت مي گويد: «در بسياري موارد، افرادي كه به همسر خود خيانت مي كنند از طريق مداركي كه از آنها تهيه مي شود، مورد تهديد واقع مي شوند كه اين تهديدها در مورد مردان معمولاً به شكل سوءاستفاده هاي مالي و براي زنان اغلب به صورت سوءاستفاده هاي جنسي ادامه پيدا مي كند.» خيانت: جنسي، احساسي، اينترنتي شما هر طور كه به قضيه نگاه كنيد، خيانت كردن يكي از راه هاي برهم خوردن ارتباط ميان همسران است. اغلب زماني كه يكي از طرفين مرتكب خيانت مي شود، اطمينان موجود از بين مي رود و به دست آوردن مجدد آن بسيار دشوار است و چه بسا ديگر اطمينان اوليه هيچ گاه حاصل نمي شود. به طور كلي سه نوع خيانت يا رابطه پنهاني وجود دارد: رابطه احساسي، جنسي و اينترنتي. يكي از انواع خيانت، خيانت جنسي است. اين امر زماني روي مي دهد كه هيچ گونه پيوند عاطفي ميان فرد و طرف مقابلش وجود نداشته و او تنها به دليل برقراري روابط جنسي و هيجاني جذب شده است. دومين نوع خيانت، احساسي است و زماني روي مي دهد كه فرد احساس مي كند از نظر عاطفي به شخص ديگري غير از همسر خود علاقه پيدا كرده است. وي از همراهي، صحبت كردن و در ميان گذاشتن افكار و علايق خود با شخص دوم لذت مي برد و كم كم به اين نتيجه مي رسد كه ترجيح مي دهد اوقات فراغت خود را به جاي اينكه با همسر يا نامزدش بگذراند، با ديگري سپري كند. سومين نوع خيانت كه چند سالي است رواج پيدا كرده و ماهيت آن با دو نوع پيشين كاملاً متفاوت است، خيانت اينترنتي است كه شامل گفت وگو، تبادل تصاوير و مشخصات يك فرد متاهل با فرد ديگري است كه همسر قانوني وي نيست كه از طريق اينترنت و چت صورت مي گيرد و اغلب محتواي گفت وگوها و تبادل تصاوير و مشخصات، در رابطه با مسائل خصوصي است.
خويشتندار باشيد دكتر شهلاكاظمي پور عضو هيات علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران تزلزل شخصيتي را يكي از عوامل اصلي زمينه ساز بروز خيانت مي داند و با اشاره به بررسي هاي علمي مي گويد: «امروزه افرادي كه خود را باور نداشته يا با احساس حقارت و ضعف اجتماعي مواجهند يا در كودكي با كمبودهاي شديد عاطفي و خانوادگي روبه رو بوده اند، اغلب گرفتار اين معضل هستند.»اين استاد دانشگاه همچنين معتقد است: «گرايش مردان متاهل به سوي زنان ديگر صرفاً با نيل به اهداف جنسي نيست، بلكه با مشكلات عاطفي، روحي و رواني دوره هاي مختلف زندگي در اين باره نقش بسزايي دارد چرا كه اين افراد وقتي به هر دليلي در خانه، مدرسه، اجتماع و زندگي مشترك با كمبودها و بي توجهي هاي عاطفي روبه رو مي شوند، ناخواسته از مسير اصلي زندگي منحرف مي شوند.» عضو هيات علمي دانشگاه، به زنان و مرداني كه در زندگي زناشويي با خيانت همسرشان مواجه مي شوند، توصيه مي كند ابتدا با خويشتنداري، موضوع را از طريق مراكز مشاوره تا رسيدن به نتيجه مطلوب پيگيري كنند. او در عين حال مي گويد: «همسري كه به عهد زناشويي اش ثابت قدم نمانده، چندان قابل اعتماد نيست.»به اعتقاد دكتر كاظمي پور يكي از دلايل افزايش خيانت هاي زناشويي در جامعه امروزي ما به رشد بي پايه و اساس زندگي شهرنشيني همراه با افكار سنتي بازمي گردد. بنابراين اغلب زناني كه با خيانت همسرشان مواجه مي شوند، به دليل برخي تفكرات سنتي و القائات خانوادگي به ادامه زندگي مي پردازند. اما در كشورهاي توسعه يافته مرد و زن مي دانند تا زماني به يكديگر وفادار خواهند بود كه به عهد و پيمان عاطفي شان پايبند باشند. وي در عين حال خواستار علاج واقعه قبل از وقوع شده و با بيان اينكه حل موضوع خيانت مشكل است، خواستار توجه جدي كارشناسان و برنامه ريزان دستگاه ها و نهادهاي مسوول درباره عوارض خطرناك بروز اين معضل اجتماعي مي شود چرا كه آمار همسركشي ها و پرونده هاي قضايي مختلف در اين باره زنگ خطري جدي را به صدا در آورده است.
بر گرفته از مجله اینترنتی ایران ایران

Sunday, July 19, 2009

سود گوگل و تورم در ایران

بعد از یک هفته درگیری به سبب کلاس و کنفرانس بحران اقتصادی وقتی‌ به دست آوردم تا مطلبی بنویسم.خیلی‌ جالب بود وقتی‌ این خبر را روی تلکس خبر گذاریها خواندم که سود گوگل افزایش پیدا کرده است.به راستی‌ چطور و چگونه در این بحران اقتصادی، که همهٔ شرکتها و دولتها را گرفتار رکود کرده است،شرکتی با عظمت گوگل میتواند سود مثبت داشته باشد.فقط شرکتها و کشورهایی توانسته اند از بحران مالی فرار کنند که به اقتصاد جهانی‌ متکی نبوده و مستقل عمل کرده باشند.مانند کشور ایران که به دلیل تحریم هایی که بوده و به اقتصاد جهانی‌ وابسته نبوده است خیلی‌ کمتر اسیب دیده است و توانسته از این بحران به راحتی‌ عبور کند.به علاوه ایران میتوانست از بحران به وجود آماده استفاده کند و از دلارهایی که از افزایش قیمت نفت به دست آورده بود در جهت خرید تکنولوژی‌های روز دنیا و بهبود شرایط اقتصادی کشور استفاده کند.گوگل با توجه به بحران اقتصادی به این نتیجه رسید که باید در شرایط فعلی‌ هزینه‌هایش را کم کند تا بتواند سود خود را نسبت به قبل افزایش دهد.ولی‌ مدیران اقتصادی ایران چه کرده اند که نرخ تورم بالاتر رفته،رشد اقتصادی کمتر شده،کارخانه‌ها ورشکست شده اند،بورس ایران سقوط فاحشی کرده است.....
این تفاوت بین مدیران موفق و مدیران ناکارامد است که سبب می‌‌شود شرکتی با عظمت گوگل به وجود بیاید و کشوری مثل ایران با آن همه دلار نفتی‌ و منابع خدادادی دارای اقتصادی بیمار است.

Saturday, July 11, 2009

در و دل شبانه

امشب با چند نفر از دوستان ایرانی‌ رفتیم به میدان اصلی‌ شهری که هستیم.۴ جمعه ماه ژولای شهرداری شهر لوون کنسرت‌های را در میدان‌های شهر برگزار می‌کند تا مردم و جوانها بتوانند به شادی بپردازند.واقعا کار جالب و خوبی‌ است و شاید مجموع افرادی که امشب بیرون از خانه و در این کنسرتها بودند بالاتر از پانزده هزار نفر بود.نوجوانان از سن ۱۶ تا ۱۸ سال به رقص و پایکوبی میپرداخت و جوانهایی با سن بیشتر فقط دست میزدند و خوشحالی‌ خود را با همراهی خواننده ابراز میکردند.افراد مسن تر هم گوش میکردند و از خوشحالی‌ جوانها لذت میبردند.هیچ کس با دیگری کاری نداشت و همگی‌ مشغول کار خود بودند.پلیس یا نیروی امنیتی هم وجود نداشت که با کسانی‌ که مخل آسایش بقیه هستند برخورد کند.همه آزاد و در کمال ادب و متانت از آزادی که به آنها داده شده بود استفاده میکردند؛ناخود آگاه به یاد ایران و حوادث بعد از انتخابات افتادم و تمام وقت فکرم مشغول شد.خدایا مگر جوانهای کشور ایران چه میخواهند که باید جوابشان باتوم و تیر باشد؟مگر جز این بود که فقط آزادی‌های اولیه که هر انسانی‌ می‌خواهد را خواستار بودند.مگر جز این است که آنها هم میخواهند آزاد باشند و بتوانند از نیروی جوانیشان بهره ببرند و در کنار دیگر دوستانشان آرامش و خوشی‌ داشته باشند.تاریخ میگوید پیشینیان این جوانهای آزاد اروپایی دوران سختی که امروز کشور ما میگذراند را داشته ‌اند،روزگاری که کلیسا‌ها حرف آخر را میزدند.ولی‌ تلاشهای آن مردم،امروز به جوان‌هایشان آزادی را بخشیده و در کنار آن آزادی،تفکر، تعقل و پیشرفت را برایشان به ارمغان آورده است.خدایا به ما ایرانیان نیرویی عطا کن تا بتوانیم برای پسینیانمان آزادی را فراهم کنیم تا بتوانند آزدانه به پیشرفت کشور و وطنشان بپردازند.

Friday, July 10, 2009

G8

گروه هشت در سال 1975 در فرانسه و به عنوان یک مجمع غیررسمی از شش اقتصاد بزرگ صنعت) بریتانیا، فرانسه، آلمان غربی، ایتالیا، ژاپن، و آمریکا( تشکیل شد. این گروه زادۀ بحران نفتی سال 1973 و رکود اقتصاد جهانی بود.در سال 1975 والری ژیسکار دستن، رییس جمهور فرانسه، رهبران پنج کشور دیگر را به نشستی در رامبوییه دعوت کرد. آنها در آنجا تصمیم گرفتند که این نشست ها را سالانه برگزار کنند و هر یک از کشورها به طور دوره ای میزبانی و ریاست نشست را به عهده بگیرد. اتحادیۀ اروپایی در این نشستها نماینده دارد ولی به عنوان میزبان عمل نمی کند.کانادا در سال 1976 به این گروه پیوست تا نام آن به گروه هفت تغییر پیدا کند و با پیوستن روسیه به آن در سال 1997 نام آن به گروه هشت تغییر یافت.وزرای G8 هر ساله چندین بار با یکدیگر دیدار می کنند. وزرای دارایی چهار بار در سال با هم دیدار می کنند و وزرای خارجه و وزرای محیط زیست کمتر دیدار می کنند.سالهای اخیر، برخی از اعضا برای بزرگتر شدن این گروه فشار آورده اند و گروه 06 که شامل برزیل، چین، هند، مکزیک، آفریقای جنوبی ومصر می شود، وارد گفتگوهای این گروه شده اند. برلوسکونی گفت که امسال کشورهای استرالیا، دانمارک، اندونزی، کرۀ جنوبی، هلند و اسپانیا نیز به آنها ملحق می شوند.برلوسکونی، که میزبان نشست سال 2009 را به عهده دارد، گفت که همچنین نمایندگانی از چند سازمان بین المللی مانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، اتحادیۀ آفریقا، و نمایندگانی از چند کشور آفریقایی نیز در این نشست حضور خواهند داشت. برلوسکونی گفت: "ما توسعۀ این قاره [آفریقا] و مسالۀ گرسنگی در آن منطقه را مورد بحث قرار خواهیم داد."گروه هشت بر خلاف بسیاری از سازمانهای بین المللی، مانند سازمان ملل یا ناتو، دارای ساختاری رسمی، کارمندان اداری و یا مقری بین المللی و یا حتی آدرس پستی نمی باشد. این سازمان همچنان غیررسمی است ولی بسیار بر اساس همکاری و هماهنگی اقدامات عمل می کند.نشست سال 2009 این گروه در لاکیلا، شهریدر ایتالیا، برگزار شد که در کمتر از صد کیلومتری شرق رم قرار دارد. این شهر در ماه آوریل از زلزله به شدت آسیب دید و دولت ایتالیا تصمیم گرفت که نشست را از شهر لامادالنا در ساردینیا به آنجا منتقل کند تا نمادی از بازسازی این منطقه باشد. تلاش خواهم کرد در نوشتهای بعدی از FDI ،اقتصاد ایران و تجارت جهانی‌ بیشتر بنویسم.

تجارت آزاد جهانی‌

سال ۱۹۹۶ کشورهایG8 و چند کشور در حال توسعه و توسعه یافته در دوحهٔ قطر نشستی را برگزار کردند و برای پیشرفت تجارت جهانی‌ به توافق رسیدند.این توافق نشان می داد که کلیه مشکلات بر سر تجارت جهانی‌ در عرض ۱۰ سال و تا سال ۲۰۰۶ برطرف شود و کشورهای امضا کننده این توافق ملزم به برطرف کردن مشکلات بر سر راه تجارت جهانی‌ شدند.البته به دلیل مشکلات سیاسی و جنگ آمریکا در عراق و افغانستان بعضی‌ از توافقات به نتیجه نرسید.امروز و بعد از ۱۳ سال از آن توافق،نشستی را که در کشور ایتالیا بود حول آن محور چرخید و آقای اوباما تکید مجدد بر آن توافقات کرد و همهٔ اعضا هم پذیرفتند.در این ۱۳ سال گذشته چین و هند بیشترین سود را از تجارت جهانی‌ بردند و با استفادهFDI(FOREIGN DIRECT ಇನ್ವೆಸ್ಟ್ಮೆಂಟ್ سرمایه‌ گذاری مستقیم خارجی‌ توانستند بیشترین سرمایگذاری خارجی‌ را در کشورشان به وجود بیاورند و رشد اقتصادی را بهبود ببخشند و امروز تبدیل به کشور هایی با رشد اقتصادی بالا،در کنار کشور‌های صنعتی و پیشرفته بنشینند و در مورد اقتصاد جهان بحث کنند.مسله تجارت جهانی‌ تا این حد مهم و اساسی‌ تلقی‌ شد که با توجه به بحران اقتصادی کنونی‌ این کشورها باز هم به توافق رسیدند که تا سال ۲۰۱۰ کلیه مشکلات به وجود آمده را بر طرف کنند.واقعا چرا کشور ایران با تمام منابع و امکانات سخت افزاری که دارد و می تواند کشوری سرمایه‌ پذیر باشد نتوانسته از این ظرفیت بالا استفاده کند و مانند کشوری مثل چین شود؟وقتی‌ ریس جمهور محترم ایران بارها توافقات و قطعنامه‌های شورای امنیت را کاغذ پاره میخوانند و عنوان میکنند که تحریمهای ایران هیچ آثاری بر اقتصاد ایران نگذاشته است باید جواب دهند.اگر کشور ما تحریم نبود و می توانست از این سرمایه خارجی‌ استفاده کند رشد اقتصادی ایران کمتر از ۶ نبود.سال ۱۳۸۰ تا ۸۳ بارها دولت وقت اعلام کرد که رشد اقتصادی ایران به ۸ رسیده و دولت بسیار خوشحال بود که توانسته با قیمت نفت پائین به این رقم برسد.دلیل آن بسیار ساده بود و سیاست تنش زدأیی بود که آن دولت انجام داد و باعث سرمایه‌ گذاری‌های خارجی‌ در کشور شد.این سرمایه‌ گذاری باعث پیشرفت اقتصادی و کاهش نرخ تورم و اشتغال زایی شد.ولی‌ بعد از به قدرت رسیدن آقای ا.ن به گفته خود دولتمردان و سازمان بازرسی میلیاردها دلار از کشور خارج و با توجه به اینکه قیمت نفت به بیشترین حد ممکن رسید تورم آرام آرام افزایش پیدا کرد و رشد اقتصادی به مرور کمتر شد.البته دولت جدید مقصر نبود چون علم اقتصاد پیشرفته را یاد نگرفته و به قول آقای موسوی به مانند عهد قجر رفتار می‌کند.وقتی‌ که آقای دانش جعفری وزیراقتصاد بر کنار شده آقای ا.ن اعلام می‌کند من بارها و وقتهای بسیاری را گذاشتم تا به مجموعه دولت بفهمانم که نرخ تورم و حجم پول رابطه مستقیم دارد و با افزایش حجم پول نرخ تورم بالا میرود،نباید از این دولت انتظاری بیشتر داشت.مفهومی که دانش آموزان دبیرستانی‌ رشته اقتصاد هم از آن خبر دارند. پس لازمه اقتصاد قوی سیاست قوی می طلبد که متاسفانه دولت فعلی‌ ایران فاقد آن می‌باشد.امیدوارم که دولت در دوره جدید اشتباهات گذشته را تکرار نکند با باعث پیشرفت اقتصادی شود.

Thursday, July 9, 2009

یادها و خاطره ها

فیلم شب عروسی‌ من و همسرم را امشب بعد از ۱۴ ماه که از آن شب می‌گذرد دیدیم.واقعا شب خوب و به یاد ماندنی بود.چقدر در دلم ترس داشتم که میخواستیم از ایران خارج شویم و به اروپا بیأیم.ترسم از مشکلاتی که ممکن بود سر راهم باشد نبود بلکه از این بود که نتوانم خودم را با زندگی‌ جدید تطبیق دهم و دوری خانواده‌ام را تحمل کنم.سختی خیلی‌ زیادی کشیدیم تا این ۱ سال گذشت.همه میگفتند خارج از ایران رفتن سال اول خیلی‌ سختی دارد.واقعا سختی کشیدیم ولی‌ الان خیلی‌ خوشحالم که اینجا هستم و در یکی‌ از بهترین و قدیمی‌‌ترین دانشگاههای دنیا مشغول درس خواندن هستم.شاید دوری و غربت فشار زیادی به من و همسرم وارد کرده ولی‌ هدف بزرگ،توان ما را در برابر این مشکلات بالا برده است.با دیدن این فیلم بسیار به یاد ایران عزیز و دوستان و آشنایان افتادم که همگی‌ در بهت نتایج انتخابات هستند و در جستجوی راهی‌ برای برون رفت از این اتفاق.خدایا به همهٔ طالبان آزادی،آزداگی عطا کن و مردم ایران را که لایق آزادی و خوشبختی‌ هستند سر افراز فرما.

Wednesday, July 8, 2009

مردم حرف درآر

ببينم بازهم مي‌توانيد حرف در بياوريد
بر صورت زني به مجازات بدكارگي ماست ماليدند و وارونه سوار خرش كردند و عقبش نقاره زدند و دورِ كوچه‌ها و محله‌ها مي‌گرداندند و تماشاچيان مي‌خنديدند. زن چون چنين ديد، رو به ايشان نمود و گفت: « مگر چه شده!؟ ماست به صورتم ماليده‌اند كه خنك بشوم و سوار خرم كرده دور كوچه مي‌گردانند تا گردش بكنم و نقاره برايم مي‌زنند تا دلم باز شود. ببينم از اين هم مي‌توانيد برايم حرفي در آوريد!
حالا داستان ماست: اشكالات انتخابات توسط شوراي نگهبان كاملا بررسي شد! 10 درصد صندوق‌ها مجددا بازشماري شد! پنج روز اضافه‌تر هم كه زمان داده شد! ديديد مردم هم كه هيچ مشكلي با حكومت ندارند! همه چيز هم مطابق قانون بود! ببينم باز هم مي‌توانيد براي اين حكومت حرف در بياوريد!
يادم رفت بگويم: فقط هنوز يك مشت انگليسي و امريكايي بي‌كار هر شب مي‌روند روي پشت بامِ مردم «الله اكبر» مي‌گويند. اينهم انشاالله با اخراج سفير انگليس و گرفتن ماموران سفارت‌خانه حل مي‌شود و ديگر هيچ‌وقت، هيچ كس، «الله اكبر» نمي‌گويد!
کتاب قندو نمک ، صفحهٔ ۱۴۱

امیرکبیر گریست

سال 1264 قمرى، نخستين برنامه‌ى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. به‌ويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان مى‌شود
هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باخته‌اند، امير بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند يا از شهر بيرون مى‌رفتند
روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبيده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند... امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچه‌هايتان آبله‌کوب فرستاديم . پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مى‌شود. امير فرياد کشيد: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست داده‌اى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي... پيرمرد با التماس گفت : باور کنيد که هيچ ندارم. اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز
چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد...
در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مرده‌اند. ميرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاى‌هاى مى‌گريد. سپس، به امير نزديک شد و گفت : گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچه‌ى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست
امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشک‌هايش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم.
ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيده‌اند
امير با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ايرانى‌ها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مى‌گريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند
روحش شاد

۱۸ تیر


۱۸ تیر
امروز ده سال از یکی‌ از تلخ‌ترین روزهای دانشجویی ایران بعد از انقلاب می‌گذرد.روزی که کوی دانشگاه تهران و تبریز و ... به خاک و خون کشیده شده بود.من که نبودم ولی‌ دوستی‌ تعریف میکرد که ۸ ساعت داخل دستشویی طبقه پنجم بوده و هیچ صدایی از او در نیامده است که آماج حملات قرار نگیرد و خوشبختانه ماموران وقتی‌ که به این طبقه می‌‌رسند از خستگی‌ توان گشتن همه جا را نداشتند و دوست من از این حملهٔ خونین جان سالم به در برده است.خدایا این دانشجویان چه گناهی مرتکب شده بودند که باید اینجور مورد حمله قرار میگرفتند.چرا دانشگاه که محل علم و تحصیل است باید اینجور به خشونت کشیده شود.امروز ۱۰ سال از این حمله خونین می‌گذرد و هنوز عاملان اصلی‌ حتی مورد سوال قرار نگرفته ‌اند.مسلم است که پس از آن حوادث دردناک ۲۵ خرداد هم به وجود میاید و چندین نفر کشته خواهند شد.آیا دانشگاه که باید محل پرورش و تفکر باشد امروز تبدیل به دادن مدرک اکتفا می‌کند و آیا مسولان فقط میخواهند دانشجو به درس خواندن بپردازد و از سیاست و آزادی هایی‌ که قانون اساسی‌ برای آنها مشخص کرده دوری کنند.این اشتباه بزرگی‌ است که طراحان این نقشه انجام داده اند و اگر اشتباه خودشان را جبران نکنند و به فکر آزادی مردم و دانشجویان نباشند شاید جنبش بعدی پس از کشتن بیشتر مردم خسارتهای جبران ناپذیری برای آنها داشته باشد.شاید مجبور شوند کل نظام را هزینه کنند تا مردم را سرکوب کنند.تجربه ۱۸ تیر باعث شد که دانشجویان و مردم راهپیمایی سکوت را انجام بدهند و خودشان را به جهانیان ثابت و دولت آقای ا.ن را به چالش بکشند.مردم ثابت کردند که اگر هزینه زیادی برای ۱۸ تیر پرداخت کردند ولی‌ تجربه‌های بسیاری را هم اندوختند تا خودشان و نظرشان را به دولت و حکومت تحمیل کنند.امیدوارم که هم مردم و هم دولت تجربه گذشته را که هزینه زیادی را به مردم و دولت تحمیل کرد را از یاد نبرند و به فکر آزادی مشروع و حق دولت بر مردم و حق مردم بر دولت پافشاری کنند

روزهای بعد از انتخابات

خیلی‌ وقت بود که می‌خواستم وبلاگ شخصی‌‌ام را طراحی کنم و در آن بنویسم .بحث امتحانات آخر ترم و بحث انتخابات اخیر در ایران این فرصت را برای من مهیا نکرد ولی‌ خوشحالم که امروز هم وبلاگم را سرسامان دادم و هم اولین مطلبم را در آن مینویسم.هرچند هدف اصلی‌ از نوشتن در وبلاگم اقتصاد بود ولی‌ مثل این که شرایط سیاسی امروز ایجاب می‌کند که اولین وب نوشت من از سیاست باشد.انتخابات ۲۲ خرداد تمام شد و فقط تاریخ باید حقایق آن را بازگو کند.ولی‌ آثار ارزشمندی برای مردم ایران که هزینه زیادی را متحمل شدند داشت.اول اینکه پله‌های دمکراسی را آرام آرام به بالا در حرکت هستند.مردم فهمیدند که چه چیز هایی و چگونه باید از دولت بخواهند.هر چند که دولت به جای گوش کردن به حرف مردم به آنها گلوله بست و آنها را به خانه فرستاد ولی‌ همین دولت را به فکر فرو برد.دولتی که من با اطمینان میگویم اگر بر سر کار بماند در مقایسه با ۴ ساله اول بهتر عمل خواهد کرد.اولین نتیجه اش سخنرانی‌ امشب آقای ا.ن بود؛مردم با راهپیمایی سکوت خود به دنیا ثابت کردند که دارای چه تمدن و فرهنگی‌ هستند.همه افراد خارجی‌ که من با آنها در روزمره سرو کار دارم از مردم ایران بسیار خوب میگویند و امیدوارم که آقای ا.ن هم صدای مردم و مطالبات مردم را درک کند.امیدوارم که آقای موسوی هیچ وقت خسته نشوند و به راهی‌ که قدم گذاشتند ادامه بدهند.راهی‌ که ۳ دهه از آن می‌گذرد و امروز بانیان این نظام که سالهای اول را حکومت کردند به ضد انقلاب و ضد ارزشها محکوم میشوند.راهی‌ که شاید اگر آقای خاتمی مدارا و مصلحت اندیشی‌ نکرده بودند امروز خیلی‌ هموار تر و آسان تر پیموده میشد.ولی‌ خوب این هم لازمه دمکراسی است و باید راه ناهموار باشد تا نتیجه دلچسبتر و با ثبات تر باشد.